متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

اردیبهشت 94

سلام پسر گل من با بزرگتر شدنت , منم انگار دارم دوباره قد می کشم.  کلی حالم عوض شده.یه جورایی بهتر از همیشه  همه چی روبراهه .روزها رو باهم می گذرونیم. می خندیم و بازی می کنیم.گاهیم اون وسطا کاری می کنی که مجبور میشم بهت تذکر بدم.پسرگلم حسابی بازیگوش  شدی اینکه می گم شیطنت خیلی ساده از کنارش نگذر. فکر نکن که خیلی راحت وساده بزرگ شدی عزیزکم. فکر هم نکن که مامان ازت شکایتی داره. خودت که صاحب فرزند شدی اونوقت می فهمی که چی می گم. دغدغه فکری اینروزهام این هست که حرفهای زشتی رو که حتی خودت معنی هیچکدوم رو نمی دونی و فقط از اطراف شنیده تکرار نکنی باید یک تصمیم جدی بگیرم شاید قدم بعدی مشاور کودک باشه . راستش پسرم ا...
29 ارديبهشت 1394

روز پدر و مرد مبارک

♥ پدر ♥ یعنی یه حس گرم و صمیمانه   روزت مبارک همسر مهربونم بابای گلم از جون و خونت برا اسایش و راحتی ما  مایه گذاشتی و خوب میدونم در مقابل شکست هایی که زندگی بهت تحمیل کرد به خاطر ما مردونه  ایستادگی کردی و نذاشتی اب تو دل ما بچه هات تکون بخوره غم های بی شمار زندگیت رو  نمیشمارم که قابل شمارش نیست اماممنون که  هرگز اشک به چشمانت نیاوردی چون خوب میدونستی بغض تو مساوی هست با در هم شکستن ما دیگه نمی خوام از "ازخود گذشتگیت " بگم که زبونم از وصف اش  ناتوانه الهی  سایه ات تا من عمر دارم بالای سرم ...
14 ارديبهشت 1394

مادر

این جمله رو جایی خوندم و لذت بردم حقیقته که مادر بودن                                 تا ابد نگران بودن است دنیای مادرانه چه سقفی دارد... اصلا سقف ندارد،فقط اسمان است و بس....! راست میگن تا مادر نشی قدر مادرت رو نمیدونی پسرم...گل بهاری من باور دارم خدای مهربان تو رو بخاطر دعای مادرم به ما هدیه کرد... دوستت دارم مامان     خدایا سجده شکر مرا پذیرا باش   همیشه وقتی زنی رو می دیدم که کودکی در اغوش داره برام  سوال بود که چقدر...
21 فروردين 1394

متین در تعطیلات نوروزوسیزده بدر

تاقبل رسیدن سال جدید اونقدر دویدم  تا همه چی رو واسه  نوشدن آماده کنم. الان 16 روز از نوشدن وتازگی می گذره که من این پست دارم در وبلاگت به عنوان یادگاری ثبت می کنم. و اي كاش بتونم عين دوربين فيلمبرداري تك تك لحظاتت رو نه در خاطرتم كه در قلبم ثبت كنم و اما شروع خوبی داشتیم.  عید که با دیدو بازدید ها... و روزهای که مهمان داشتیم ۳ بار هم پارک رفتیم خلیج فارس و پارک محله ی که تو کلی بازی کردی  امسال قرار بود از قبل بریم مسافرت با خاله ها و بابا حاجی و مادر ولی بدلیل ساختن خونه جدید باباحاجی مسافرت مون کنسل شد وموکول شد به امید خدا  به تابستون متینم ازهمه چی بگذریم.امیدوارم 4امین بهار زندگیت  با ...
15 فروردين 1394

چهارمین بهار زمینیت مبارک

لحظه تحویل سال 1394 هجری شمسی به ساعت رسمی ایران ساعت 2 و 15 دقیقه و 10 ثانیه روز شنبه 1 فروردین 1394 هجری شمسی مطابق 30 جمادی‌الاولی 1436 هجری قمری و 21 مارس 2015 میلادی       خدایا ؛ دل همه ما رو هم مثل بهار سبز کن ، متینم الهی هزار سال با سلامتی خنده روی لبانت باشه ، الهی نفسهات گرم باشه ، الهی سفره دلت پر از امید باشه ، الهی هر روزت بهتر و شادتر از دیروزت باشه   متین من سال جدید رو  تبریک می گم . یک سال بزرگتر می شی و به امید خدا شاهد بالیدن و خرامیدن ت خواهیم بود.  انشاله در سایه الطاف خداوندی خداوند مهربان سلاااامت و ...
6 فروردين 1394

آخرین پست سال 93

سلام فرشته كوچك زندگيم اين عيدي رو كه پيش رو داريم چهارمین عيدي است كه درهاي بهشت به روي من باز شد و خدا زيباترين فرشته خودش را همراه من كرد اين چهارمین عيدي است كه با تو كنار هفت سين آرزوهايمان مي نشينيم اين چهارمین عيدي است كه من و تو با هميم بازي ميكنيم گاه با هم  جيغ ميكشيم و ميخنديم گاه با هم ميرقصيم و تو چه تلاشي ميكني كه حركات مرا تقليد كني!!!!!!!! گاه از هم خشمگين ميشويم فرياد ميكشيم و بعد دوباره در آغوش هميم، نق ميزنيم يكي در ميان!!!!! گاه چنان بلبل زباني ميكني كه به سختي جلوي خودم را ميگيرم كه قورتت ندهم!!!!!! روان صحبت ميكني خدارو شكر ،حاضر جواب هم هستي و هر آنچه را كه من به تو بگويم عينش را به خودم پس ميدهي !!   ...
28 اسفند 1393

4 شنبه سوری

« زردی من از تو، سرخی تو از من»    آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به ما بدهد. سوختن غم های همه عزیزانمون در آتش چهارشنبه سوری آرزوی ماهست. دلاشون شاد باشه و لباشون خندون امروز هوای شیراز بارندگی بود و ما امروز رو در منزل  بابا حاجی به همراه خانواده خاله مریم و مادر باباحاجی جشن گرفتیم یک بالون ارزو برات خریده بودیم که نتونستیم بخاطر بارندگی هوا کنیم باباحاجی مهربون که همیشه به فکرت هست  هم کلی فشفشه و ترقه بی خطرکبریتی برات خریده بود توهم کلا  فندک به دست بودی البته سرگرم بازی...
26 اسفند 1393