متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

روزهای پایانی سال 93

                                   باز هم نزدیک عید هست.... نمید ونم نسبتی به سن و سال و گذر سال هست یا نه و جدیدا اینطور شده ؟؟؟؟؟  بازهم به همین سرعت یه ماه دیگه هم گذشت اسفند آخرین برگ دفتر 93 اومد و خیلی زودتر از اونچه که فکر کنیم شمارش معکوسش شروع شد بچه که بودیم اووووووووووو چقدر باید میگذشت تا عید به همراه تموم بوهای خوبش برسه...  و همیشه وقتی وارد اسفند میشیم زمان شتاب بیشتری میگیره ..تا تکون خوردیم شده امروز  21 اسفند ...چند ر...
21 اسفند 1393

عمارت شاپوری وسپندار مذگان

این روزای زیبا که کنار پسریم میگذره چقدر پر معناست دوست دارم هر لحظه اش رو ثبت کنم یه وقتی یه جایی یادم نره . همه اتفاقات شیرین که تو برام رقم میزنی خیلی خوب یادم میمونه   مهربونیات، بازیهای کودکانه ات ،خنده های شادمانه ات، شیبطنتهای زیرکانه ات و بی انتهات،همه و همه دلیل نفس کشیدنم ، بودنم و حس زندگی کردنم هستند ، پس همیشه باش عزیزترینم و بذار در هوای بودنت نفس بکشم و زندگی کنم بهترینم. جمعه 11/24 من و پسرم در عمارت شاپوری نمیذاشتی ازت عکس بگیرم با  آب دستت میشستی مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگان هر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم دوستت دارم … عشق من 11/29 ...
28 بهمن 1393

ولنتاین و شکوفه ها

شکوفه های بادوم مهارلو ۲۲ بهمن ماه خیلی تکرار میکنی که بزرگ شدی میخوای پلیس باشی و تفنگ ت از خودت جدا نمیکنی   شکلات و آبنبات قلبی که بابا حاجی در روز ولنتاین برات خرید 25 بهمن روز ولنتاین هدیه های من و بابا امین به جوانه عشقمون   هیچ چیز تو را ناراحت نکند  فقط شادی ها تو را احاطه کند  هر لحظه لطف خدا با تو باشد  اینها آرزوهایم برای تو در روز عشق است ...
26 بهمن 1393

اتفاقات بهمن ماه

بار الها ... قدرتی به من ببخش  تا پس از تو قوت قلب کودکم باشم  دستانم را چون چتری سایبانش سازم  تا در سایه آن رشد کند  زمزمه صدایم نوای آرامش او باشد و گره نگاهم ، با چشمان زیبایش  غصه را از دل کوچکش برباید  نوازش هایم ، موجی از امید در او بیافریند و بوسه هایم ، بارقه شوق را برچشمانش بنشاند  لالایی شبانه ام ، آرزوهای شیرین را به خوابش بیاورد  و رویایی دل انگیز را برای او رقم زند  پروردگارم  پروردگار مهربانم که جز تو مرا پناهی نیست هرگز کودکم را ، پاره تنم را ، نفسم را،  در تنهایی وا مگذار او را به تو می...
21 بهمن 1393

سه سال و یک ماهگی

  سلام پسر نازنینم شیرین زبون بازیگوش خودم  سه سال و یک ماهگیت مبارک عزیزم ، روزهات شاد ، قلبت پرمهر ، تن نازنینت سالم و اراده ات قوی ، دنیا رو برات زیباتر از اونچه که هست  ، شادیها رو بیشتر از اونچه که باید ، غمها رو کوچکتر و کمتر از آنچه که هست و سلامتی رو برات تمام و کمال از خدای مهربونم میخوام خدایا تو رو سپاس خدایا سجده شکر به جا میارم در برابر بارگاه باریتعالی تو ، خداوندا آن فرشته نازنین کوچکی که شبها توی گهواره دلم برای ناتوانی اش میسوخت  اینکه نمی تونست جابجا بشه و یا به میل خودش کاری رو انجام بده الان پسر سه ساله ی  است خدایا فرشته کوچولوی نازنین من که توی قنداق فرنگیش پیدا نبود الان پسر...
5 دی 1393

جا مانده

متین جانم نورچشمانم مدتی می شه برات پست جدید نذاشتم / بگذار به حساب بیشتر با تو بودن بگذار به حساب روزهای پرکار یک مادر /بگذار به حساب تلاش برای اینکه حوصله ات سر نرود و بیشتر در پارک و خیابان بودن و در لحظه های خواب عصرانه ات در گیر کار های خانه بودن و در نهایت شب میشود و باز با هم بیدار بودن تا تو بخوابی و شاید کنارت بخواب رفتن و یا کارهایی که باید بیدار باشم تا انجام شود /اما دلم بیش از هر چیزی شادی هیجان سلامت و طراوتت را میخواهد... نمیدونم از کجا بنویسم کلی ننوشتم   خیلی این روزها کنجکاو شدی سوال هات زیاد شده هرچیزی که میبینی میگی این چیه ؟ منم جواب بهت میدم و تو تکرار میکنی وبه یادگیری هات اضافه میشه دیروز عکسها...
4 دی 1393

درگذشت آمنه عزیز

خبردرگذشت آمنه عزیز چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می‌نشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست       این واقعه دردناک در تاریخ 93/9/21 مصادف با  اربعین حسینی  اتفاق افتادبرای خانواده این عزیز صبر و شکیبایی مسئلت می نمایم. ...
26 آذر 1393

جشن تولد ۳ سالگی

عکس اولین دقیقه متین   عکس اولین روزمتین در (nicu) عکس اولین سال متین عکس دومین سال عکس سومین سال سه سال از آرزوی چشمامو بستم میگذره ...گذشت و سرعت این گذر باورکردنی نیست...چه زود گذشت اولین قدمت اولین حرفت اولین دندونت و اولین هایی که با یاد آوریشون لبخندی از شیرینی ودلتنگی روی لبم میاره و حالا من مادر پسر سه ساله ی هستم که وجودش باعث افتخار و خوشبختی ماست تنها حرفی که همیشه و همیشه تکرار کردم و خواهم کرد دوستت دارم است که با گفتنش آرامشی به دلم میشیند تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست نازنین حالا بريم سراغ تولدت .امسال جشن تولدت خونه بابا حاجی گرفتیم&nbs...
14 آذر 1393