نامه ای ازطرف بابا امین
متین عزیزم وقتی توبدنیا اومدی من احساسی داشتم که هیچ وقت تا به آن روزتجربه نکرده بودم وتابابا نشی متوجه اون احساسی که من دارم ازش حرف می زنم نمیشی باباجون من تاریخ٩/٩/٩٠ که توبدنیا اومدی قشنگ ترین وزیباترین وخاطره انگیزترین روز درتمام عمر٣٠ ساله ام بوداصلا عاجزم دربیان احساساتم نمیدونم چه جوری بیان کنم. من عاشق این هستم که وقتم روباتو بگذرونم وهر روزصبح که میخوام به سرکاربرم توکه درخواب ناز هستی روبایدببوسم وبعد درطول روز که پیشت نیستم به مامان زنگ می زنم حالت رومی پرسم دوست دارم همیشه لبخندهای توروببینم وهیچ گاه لبخندزیبای تو ازروی لبانت محونشه چون اون روزآخرزندگی منه من جون میگیرم بالبخندهای ...