متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

کلاس اولی داریم 🤗❤

  باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست مهرت قشنگ ٬ پاییزت مبارک با اومدن بوی ماه مهر، متین ما هم رسماً کلاس اولی شد و مدرسه رفتنش رو با ذوق و شوق فراوان شروع کرده امیدوارم که تا آخرش همینجور بمونه  31شهریور روز جشن شکوفه ها بود که با دادش آرتین و بابا رفتیم مدرسه  یک جشن کوچولو براتون گرفتن و خانم معلمت معرفی کردن و کلاس بندی شدین  بعداز صحبت و خوش آمدگویی مدیر و ناظم مدرسه بچه ها رفتن توی کلاساشون تا با معلمشون آشنا شن خانم پذیرش معلم شما شد پسرم  کلی دوست جدید پیدا کردی خیلی خوب ارتباط برقرار کردی  پسرکم امیدوارم که ...
1 مهر 1397

متین کلاس اولی من

این روزها حال و هوای کلاس اول رفتن پسرم بیشتر از همه منو گرفته. انگار که واقعا دوباره خودم میخوام برم مدرسه. حال و هوایی که هم اضطراب مادرانه توشه هم شور و شوق کودکانه. جالب اینه که اشتیاقی که من برای خرید لوازم التحریر و کیف و کفش مدرسه دارم و ذوقی که با رفتن به کتابفروشی ها می کنم، اصلا تو وجود پسرم نیست. حتی وقتی که بعد از خرید لوازمش اومدیم خونه، مثل گذشته های من که تا وقت رفتن به مدرسه n بار (n به سمت بی نهایت) همه وسایلمو هربار با شوقی مضاعف ورانداز می کردم،  دیگه نیم نگاهی هم به وسایلش ننداخت. شاید هنوز حس و حال مدرسه رفتن رو درک نمیکنه و یا شاید اینم مثل همه تفاوتهایی که بچه های این دوره با ما بچه های قدیم دارند. از اونطرف دغ...
30 شهريور 1397

روز پدر و مرد مبارک

♥ پدر ♥ یعنی یه حس گرم و صمیمانه   روزت مبارک همسر مهربونم بابای گلم از جون و خونت برا اسایش و راحتی ما  مایه گذاشتی و خوب میدونم در مقابل شکست هایی که زندگی بهت تحمیل کرد به خاطر ما مردونه  ایستادگی کردی و نذاشتی اب تو دل ما بچه هات تکون بخوره غم های بی شمار زندگیت رو  نمیشمارم که قابل شمارش نیست اماممنون که  هرگز اشک به چشمانت نیاوردی چون خوب میدونستی بغض تو مساوی هست با در هم شکستن ما دیگه نمی خوام از "ازخود گذشتگیت " بگم که زبونم از وصف اش  ناتوانه الهی  سایه ات تا من عمر دارم بالای سرم ...
14 ارديبهشت 1394

مادر

این جمله رو جایی خوندم و لذت بردم حقیقته که مادر بودن                                 تا ابد نگران بودن است دنیای مادرانه چه سقفی دارد... اصلا سقف ندارد،فقط اسمان است و بس....! راست میگن تا مادر نشی قدر مادرت رو نمیدونی پسرم...گل بهاری من باور دارم خدای مهربان تو رو بخاطر دعای مادرم به ما هدیه کرد... دوستت دارم مامان     خدایا سجده شکر مرا پذیرا باش   همیشه وقتی زنی رو می دیدم که کودکی در اغوش داره برام  سوال بود که چقدر...
21 فروردين 1394

آخرین پست سال 93

سلام فرشته كوچك زندگيم اين عيدي رو كه پيش رو داريم چهارمین عيدي است كه درهاي بهشت به روي من باز شد و خدا زيباترين فرشته خودش را همراه من كرد اين چهارمین عيدي است كه با تو كنار هفت سين آرزوهايمان مي نشينيم اين چهارمین عيدي است كه من و تو با هميم بازي ميكنيم گاه با هم  جيغ ميكشيم و ميخنديم گاه با هم ميرقصيم و تو چه تلاشي ميكني كه حركات مرا تقليد كني!!!!!!!! گاه از هم خشمگين ميشويم فرياد ميكشيم و بعد دوباره در آغوش هميم، نق ميزنيم يكي در ميان!!!!! گاه چنان بلبل زباني ميكني كه به سختي جلوي خودم را ميگيرم كه قورتت ندهم!!!!!! روان صحبت ميكني خدارو شكر ،حاضر جواب هم هستي و هر آنچه را كه من به تو بگويم عينش را به خودم پس ميدهي !!   ...
28 اسفند 1393

4 شنبه سوری

« زردی من از تو، سرخی تو از من»    آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به ما بدهد. سوختن غم های همه عزیزانمون در آتش چهارشنبه سوری آرزوی ماهست. دلاشون شاد باشه و لباشون خندون امروز هوای شیراز بارندگی بود و ما امروز رو در منزل  بابا حاجی به همراه خانواده خاله مریم و مادر باباحاجی جشن گرفتیم یک بالون ارزو برات خریده بودیم که نتونستیم بخاطر بارندگی هوا کنیم باباحاجی مهربون که همیشه به فکرت هست  هم کلی فشفشه و ترقه بی خطرکبریتی برات خریده بود توهم کلا  فندک به دست بودی البته سرگرم بازی...
26 اسفند 1393

روزهای پایانی سال 93

                                   باز هم نزدیک عید هست.... نمید ونم نسبتی به سن و سال و گذر سال هست یا نه و جدیدا اینطور شده ؟؟؟؟؟  بازهم به همین سرعت یه ماه دیگه هم گذشت اسفند آخرین برگ دفتر 93 اومد و خیلی زودتر از اونچه که فکر کنیم شمارش معکوسش شروع شد بچه که بودیم اووووووووووو چقدر باید میگذشت تا عید به همراه تموم بوهای خوبش برسه...  و همیشه وقتی وارد اسفند میشیم زمان شتاب بیشتری میگیره ..تا تکون خوردیم شده امروز  21 اسفند ...چند ر...
21 اسفند 1393

ولنتاین و شکوفه ها

شکوفه های بادوم مهارلو ۲۲ بهمن ماه خیلی تکرار میکنی که بزرگ شدی میخوای پلیس باشی و تفنگ ت از خودت جدا نمیکنی   شکلات و آبنبات قلبی که بابا حاجی در روز ولنتاین برات خرید 25 بهمن روز ولنتاین هدیه های من و بابا امین به جوانه عشقمون   هیچ چیز تو را ناراحت نکند  فقط شادی ها تو را احاطه کند  هر لحظه لطف خدا با تو باشد  اینها آرزوهایم برای تو در روز عشق است ...
26 بهمن 1393