دخترخاله های متین
متین جان امروز ١٤/٣/٩٢ رفتیم بیمارستان اردیبهشت که دوقلوهای خاله میترا رو ببینیم تو رو راه ندادن چون کوچولوی هنوز ومحیط بیمارستان هم آلوده تو و ریحانه موندین پیش بابایی ها در محوطه
متین نمیدونی دیشب اصلا خوابم نمیبرد دلم پیش خاله میترا بود ساعت حدودا ١٢ بود که نی نی ها بدنیا اومدن وخاله مریم که اونجا بود بهمون تلفن زد وگفت دوتا نی نی خوشکل ودوست داشتنی بدنیا اومدن
منم ساعت ١ شب به خاله میترا پیامک زدم تبریک گفتم واز صبح که بیدارشدم خاله میترا ٣ بارباهام تماس گرفت از نی نی ها میگفت خلاصه اینکه اونا رو دیدم خیلی خوشکلن وقتی دیدمشون اصلا حاضرنبودم بیام خونه ولی فردا ایشالا مرخص میشن میان طبقه پایین خونه ما خونه خاله مریم و تا چند وقت می مونن تا نی نی ها بزرگ شن خاله مریم کمک حال خاله میترا بشه
خاله مریم همونطور که در بزرگ کردن تو به من کمک کرد الان هم پیش خاله میترا هست وخیلی باحوصله بهشون رسیدگی میکنه
وزن: ٢٣٠٠ قد:٤٦
بنیتا٣٠ ثانیه از خواهرش کوچولوتره
این دختر ناز از موقعی که ما رفتیم خواب بود حتی چشماش باز هم نمیکرد شیر بخوره موقعی که وقت ملاقات تموم شد داشتیم می اومدیم چشماش باز کرد من موفق شدم ازش عکس بگیرم تا الان اسمی واسش انتخاب کرده بودن
وزن:٢١٥٠ قد:٤٤
این نی نی عجله داشت آب دورشکم خاله میترا کم شده بود زودتر میخواست بدنیا بیاد که در ٣٦ هفتگی بدنیا اومدن وقتی خواستم ازش عکس بگیرم از فلش دوربینم ترسید ودستاش جلو چشماش گرفت
این نی نی هم برعکس بنیتاخیلی بازیگوش بود باچشماش همه جا رو نگاه میکرد ٢ ساعتی که ما اونجا بودیم یک لحظه نخوابید تو این مدت شیرهم خورد بازی میکرد اسم این نی نی گذاشتن آناهیتا ازموقعی که خاله میتراباردار شد قرارشداسم یکی از نی نی ها آناهیتا باشه
خیلی خیلی خوشحالم ودوسشون دارم متین به جز الهه و ریحانه الان دوتا دخترخاله خوشکل ودوس داشتنی داره
خدا رو شکرکه الان همه چیز خوبه وهم نی نی ها هم مادرشون در سلامتی به سر می برن
١٣/٣/٩٢