آرایشگاه قبل از رفتن به آتلیه
متین جونم
عشق قشنگم
فردا وقت آتلیه واست گرفتم چون موهات خیلی بلند شده بود باید حتما میبرمت آرایشگاه زنگ زدم بابا امین گفتم زود خودت برسون تا متین ببرم آرایشگاه
بدون تعیین وقت قبلی راهی شدیم تا ساعت 9 هم آرایشگاه بسته میشد سعی کردیم از زیرگذر بریم ولی خوردیم به ترافیک منم ناراحت گفتم نمیرسیم آخه ساعت 8:30 بود وماهمچنان در ترافیک بلاخره یک ربع مونده به 9 رسیدیم بعد منشی گفت وقت نداریم منم اینطوری شدم وناراحت
شماره تلفنم گذاشتم بردمت شهر بازی که بعد از 40 دقیقه ی که من کاملا نا امید شده بودم ونمیدونستم با این موهات چطوری فردا ببرمت ارایشگاه منشی زنگ زد گفت همین الان بیا یک نفر که نوبت داشته کنسل شده منم
برای اولین بار باهم رفتیم آرایشگاه تخصصی کودکان قبلا دو بار با بابا امین رفتی آرایشگاه مردانه که خیلی گریه کرده بودی و نمیذاشتی آرایشگر موهات کوتاه کنه دو سه بار هم خودم بردمت آرایشگاه زنانه که اونی که میخواستم نشد از بس که تکون میخوردی نمیذاشتی در زمان نوزادی هم زن دایی موهات کوتاه کرد
تصمیم گرفتم ببرمت آرایشگاه کودکان که خدا رو شکر اصلا نه خودت اذیت شدی نه من بخاطر محیطش بود که میدی همه بچه هستن وپرسنلش هم خیلی باحوصله ومهربون بودند و اصلا بهونه نگرفتی و گریه نکردی
در غوغای زندگی تا سکوت مرگ دوستت دارم ، تاوان آن هر چه باشد ، باشد . . .
ادامه مطلب هم داریما:
این اولین عکسی در آرایشگاه ازت گرفتم قبلا از موذر خیلی میترسیدی ولی امروز فقط قلقلک ت میشد میخندیدی
فدای تو بشم که دست گذاشتی زیر چانه ت واسم فیگور گرفتی
میدونی چطور سرگرمت کردم که زیاد تکون نخوری با این شونه ی که تو دستت هست تموم مدت توی دستت بود توی اون یکی دستت هم نی بادکنک دستته
توی این عکس هم هنوز شونه توی دستت بود بعضی موقعها میزدی توی موهای آرایشگر اونم میگفت فک کنم بعد از اینکه کارم تموم شد باید بشینم متین موهام کوتاه کنه
و من بلاخره موفق به کوتاهی موی تو شدم وهمه چی الان خوبه و
فردا داریم میریم آتلیه باهم عکس بندازیم
دوستت دارم…
از طلوع عشق…
تا..
غروب سرنوشت