یک روز از زندگی من دریک سالگی
صدای تو
مثل حس یک لذت ناتمام
وجودم را به شوقی بی وصف میکشاند...
و بگذار نوازشگر دستانت باشم
که در سرمای زمستان
گرمای دستانت وجودم را گرم میکند...
در این روز سن من یک سال ویک ماه و٢١ روز شده .ساعت ١٠:٣٠ صبح از خواب بیدارشدم و روزم با حریره بادام که خوردم شروع کردم.
بعد از اون رفتم با ماشین هام که روی میز مبل مون چیدم و شروع کردم به بازی وبا اسباب بازی های دیگه ام توپ هام کلی بازی کردم ویک دنت توت فرنگی هم خوردم تا اینکه وقت ناهار رسید واون روز برای ناهار سوپ ای که مامانم درست کرده بود که از(برنج گوشت پودرجوانه ماش سیب زمینی هویج گوجه عدس وآبلیمو نمک وفلفل وکره) درست شده بود خوردم وبعد مشغول بازی باتلویزیون مون شدم کنترل گرفتم دستم کانال عوض می کردم کم وزیادش می کردم از صدای پارازیت کانال ها خیلی لذت می بردم وبعد نزدیک می شدم به تلوزیون مون ومیخواستم کنترل رو بزنم توی مانیتور ومامانم میومد منو دور میکرد ومن دوباره می رفتم می خواستم با مامانم بازی کنم من میرفتم ومامانم منو دور میکرد ومن لذت می بردم.
تا اینکه موقع چرت ظهرم رسد ساعت ٣ ظهرتا ٦ هم خوابیدم وقتی زخواب بیدارشدم موقع این بود که خودمو یک جوری سرگرم کنم ودست گل آب بدم وازش لذت می بردم .
مامانم واسه میان وعده عصرم کستر برام درست کرده بود اونو خوردم و با جارو برقی که مامانم داشت جارو می زد سرگرم شدم بعد هم ماکارونی می خواستم بخورم بیشتر تا اینکه بخورم باهاشون بازی کردم وحالا بازی با جغجغه هام بود بعد رفتم سراغ کشو کابینت مون که دوست داشتم ملاقه ها رو در بیارمو بزنم روی سرامیک ها و برقصم و آوازبخونم
حالا برم سراغ یخچال مون سس خردل دربیارم و یه کم بخورم بابا هم داره ازم عکس می گیره
حالا دیگه موقع خوابه آخی کلی بازی کردما مامانم هم کلی اینور واونور دنبالم دوید معمولا شبها تا موقعی که همه لامپ ها خاموش نشه نمیخوابم من اون شب ساعت ١ شب خوابیدم قبل از خواب عادت داشتم با بابام بازی کنم .
به به چه روز خوبی بود.
برای دیدن عکسهای اون روزم به ادامه مطلب برید:
در این روز سن من یک سال ویک ماه و٢١ روز شده .ساعت ١٠:٣٠ صبح از خواب بیدارشدم و روزم با حریره بادام که خوردم شروع کردم.
بعد از اون رفتم با ماشین هام که روی میز مبل مون چیدم و شروع کردم به بازی وبا اسباب بازی های دیگه ام توپ هام کلی بازی کردم ویک دنت توت فرنگی هم خوردم تا اینکه وقت ناهار رسید واون روز برای ناهار سوپ ای که مامانم درست کرده بود که از(برنج گوشت پودرجوانه ماش سیب زمینی هویج گوجه عدس وآبلیمو نمک وفلفل وکره) درست شده بود خوردم وبعد مشغول بازی باتلویزیون مون شدم کنترل گرفتم دستم کانال عوض می کردم کم وزیادش می کردم از صدای پارازیت کانال ها خیلی لذت می بردم وبعد نزدیک می شدم به تلوزیون مون ومیخواستم کنترل رو بزنم توی مانیتور ومامانم میومد منو دور میکرد ومن دوباره می رفتم می خواستم با مامانم بازی کنم من میرفتم ومامانم منو دور میکرد ومن لذت می بردم.
تا اینکه موقع چرت ظهرم رسید ساعت ٣ ظهرتا ٦ هم خوابیدم وقتی ازخواب بیدارشدم موقع این بود که خودمو یک جوری سرگرم کنم ودست گل آب بدم وازش لذت می بردم .
مامانم واسه میان وعده عصرم کستر برام درست کرده بود اونو خوردم و با جارو برقی که مامانم داشت جارو می زد سرگرم شدم بعد هم ماکارونی می خواستم بخورم بیشتر تا اینکه بخورم باهاشون بازی کردم وحالا بازی با جغجغه هام بود بعد رفتم سراغ کشو کابینت مون که دوست داشتم ملاقه ها رو در بیارمو بزنم روی سرامیک ها و برقصم و آوازبخونم
حالا برم سراغ یخچال مون سس خردل دربیارم و یه کم بخورم بابا هم داره ازم عکس می گیره
حالا دیگه موقع خوابه آخی کلی بازی کردما مامانم هم کلی اینور واونور دنبالم دوید معمولا شبها تا موقعی که همه لامپ ها خاموش نشه نمیخوابم من اون شب ساعت ١ شب خوابیدم قبل از خواب عادت داشتم با بابام بازی کنم .
به به چه روز خوبی بود.
برای دیدن عکسهای اون روزم به ادامه مطلب برید:
کانال عوض کنم
حالابرم کنارش بزنم داغونش کنم
برم جاروبرقی روشن کنم
حالا هم جاروکنم
حالا هم برم ماکارونی بخورم
شلوارام چقدرماکارونی خوردن
ببینین کشو کابینت رو ازجادرآوردم حالا کدومش بردارم
اینای که برداشتم خوبن برم بزنم وآوازبخونم
رفتم از تو یخچال سس خردل برداشتم که بخورم
همه جا هم ریختم
بابا هم داره ازم عکس می گیره
الهی که هر روز پر انرزی تر از دیروز باشی و شاداب تر آمییییین.
در یک سالگی هم از این دوتا شیرخشک بهت میدادم عصرانه با بسکویت یا فرنی وحریره
ببلاک 3 و بیومیل 3