حافظیه
سلام من اولین بارکه به حافظیه رفتم با بابا بزرگم (بابا مامانم) رفتم اون روز مامانم وبابام باهام نبودن واولین باربوده که بدون مامانم به تفریح رفته بودم تابستان بوده ساعت ١٢ ظهراوایل شهریور بوده اون روز:
من تو این عکسها ٩ ماه بودم
فعلا یادم نیست که مامانم پیشم نیست تواین عکس خوشحالم
بقیه عکسها در ادامه مطلب ببینین:
الان تازه متوجه شدم مامانم پیشم نیست وزدم زیر گریه
چون خیلی بی قراری می کردم بابا بزرگم زنگ می زنه به بابا ومامانم میان دنبالم الان ببینین آروم شدم چون دارم میرم سمت درب خروجی
همین که مامان ودیدی یک لبخند قشنگی زدی معلوم بود دلت برای مامان تنگ شده بود...
وبعد از اون در ١١ ماهگی با مامان وبابام برای باردوم رفتم حافظیه ولی اون روز هواسرد بوده در آبان ماه ساعت ٨شب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی