متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

یکسال و شش ماه هشت روز

1392/3/17 2:45
نویسنده : مامان سمانه
485 بازدید
اشتراک گذاری

عشـــــــــــقم

متــــــــــین من

الان که دارم این پست واست می نویسم تو یکسال وشش ماهگی و هشت روزت هست

متینم داری کم کم  بزرگتر میشی و بازیگوش تر عزیز دلمی روزها دارن پشت سر هم میان وتو داری بزرگ میشی قد میکشی وقتی دستام باز میکنم میگم متین من بدو تو قلبم هرجا که باشی می دوی تو بغلم منم بوسه بارانت می کنم چقدر خوشحالم که پسری مثل تو دارم مهربون و دوس داشتنی خیلی چیزها رو دیگه میفهمی بابا که بهت میگه متین ببوسمت سریع میری بابا رو بوس میکنی چه خوبه فرشته کوچولو اومدی به زندگی ما

مهربانیت را مرزی نیست ، یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده .

مادر بودن چه لذتی داره متینم ازموقعی که تو رو تو زندگیم دارم احساس خوشبختی میکنم تو زندگی مون رو روشنتر کردی

 متینم میخوام بدونی که مامان وبابا عاشقتن و برای خوشبختی تو هرکاری میکنن

من یک مادرم

واژه ای که تا خودم مادر نشدم عمقش را نفهمیدم...

از روزی که مادر شدم لحظه به لحظه که متین بزرگ شد ومن عاشقتر و وابسته تر شدم

تورا من عاشفانه میپرستم نفس

حالا چی میگی چه کار میکنی ؟؟؟؟

تا الان

عاشق آب خوردن و همچنان چای نوشابه ودوغ

عاشق تخمه و آبنبات چوبی

عاشق بیرون رفتن یا به قول خودت  دَر دَر رفتن

هر وسیله ی که یک جای میذارم میگم برو بیار منظورم متوجه میشی درست همون وسیله واسم میاری

به همه وسایل برقی خونه کار داری مثل لباسشویی- گاز - تلویزیون -اتو و... نمیدونم چطوری بهت بگم دست نزن خطرناکه

همچنان غذای میکس شده میخوری و تغییرات چندانی در برنامه ت پیش نیومده

همه چیز پرت میکنی هرچیزی دستت بیاد پرتاب میکنی هرچیزی که باشه وسایل پرت کردنت هم شده واسم یک فکری

اسباب بازی مورد علاقه ت توپ و ماشین

فرهنگ لغات متین تا الان:

ماما-بابا- آب -بده -بیا - نه -دردر- این - حسی(حسین)- یاله (خاله)- مم - به به -الو

کلی کلمات نامفهوم دیگه عم - آوا- اوما - و...

علاقه پیدا کردی به پستونک و روء روئکت اون موقعها که نوزاد بودی اصلا تمایلی به هیچ کدوم نداشتی ولی الان یادت اومده از این وسایلها اصلا استفاده نکردی پستونکت رو از کشو کمدت در میاری میخوری و عروسکت از روء روئک در میاری صدا من میزنی ماما این این ... یعنی بذارم داخل روءروئک

یکبار که خونه بابا حاجی بودیم باباحاجی تو رو گذاشت روی شونه هاش و میچرخیدن توی خونه وتوهم کلی خوشت اومد از ته دل میخندیدی بابا امین هم چند وقت پیش تو رو گذاشت روی شونه هاش و بعد ازحدود ده دقیقه که خسته شده بود میخواست بیارتت پایین حاضرنبودی به هیچ وجه بیای پایین و مثل تو این عکسا ازته دل میخندیدی فدای خنده هات شم من

اینم هدیه های از طرف مادر لیلا و بابا حاجی به متینم هست که ماشین باطری میخورد سر این دختر وپسر که داخل ماشین تکون میخورد ولی دیگه نمیخوره چون خرابش کردی این هزارپا هم بابا حاجی روز مرد بهت هدیه داد مردکوچولوی من

پسرم در استخر توپ خیلی راحت دراز کشیده و آواز میخونه

عاشق این وسیله بازی هستی هواپیمای که اهنگ میزنه میچرخه

اینم عکسهای پارک رفتن همین هفته متینم من وبابا هر هفته 2-3 بار میبریمت پارک که هم بازی کنی و کلی توی پارک بدو بدو میکنی تمام وجود مامان

این تلفن هم من واست خریدم که دیگه دست از سر تلفن خونمون برداری البته که چیزیش دیگه نمونده از بس خورده زمین ببین شماره هم میگیری و پشت سرهم میگی الو الو...

 متین من

چه کاری از من بر می آید ؟

  وقتی عشق

 


  تمام خودش را می ریزد توی واژه هایم

 

 

  و بی قرارم می کند ...!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان مهدیار
17 خرداد 92 3:46
سلام متین جاااااااااان عکسات خیلی قشنگن مخصوصا اونی که داری از ته دل میخندی امیدوارم همیشه بخندی میبوسمت
هیراد و عمه لیلاش
17 خرداد 92 11:58
عید مبعث بر شما مبارک براتون یه دنیا سلامتی و خوشی آرزومندیم
مامان امیرعطا
17 خرداد 92 17:58
سلام گلم.آقا شدی ماشالله. چه عکسهای نازی. از اون ماشین ها عطا هم داره متین جون. چه خوبه که شما کوچولوها پیش ما مامانا هستین....
مامان هستی شرین زبون
18 خرداد 92 3:10
عزیزم توچقدر ناز و دلنشین می خندی.... خیلی خوب هم ژست می گیریا شیطون بلا...
سارا
18 خرداد 92 13:45
متين جونم چه عكساي قشنگييييييي هزار ماشالا به اين گل پسر شيطون بلا
سارا مامان آرتین
18 خرداد 92 14:12
ایشالا که همیشه زنده وسلامت باشهههههههههههههه اول اینکه متین الان یکسال و شش ماه و هشت روزشهههههههههههههههه دوم اینکه عین ماشین قرمزه رو آرتین داره ولی ابیش... شبیه هزار پاش هم یه هزار پا دارههههههه سوم اینکه چه خصومتی این فسقلی ها با تلفن دارننننننننننننن ... منم نمیدونم با آرتین چیکار کنم دست از سر تلفن بردارهههههههههههههه .. روروئک و پسونک باحال بود ... واسه اینکه بگم آرتین بدو بیا بغل مامان لحظه شماری میکنمممممممممممممممم... حس خوبیه نهههههههههههههههههههههههه؟! ... جیگرشو که تو استخر توپ داره آواز میخونههههههههههه ایشالا که همیشه خنده رو لباش باشهههههههههههههه بببوسش و اسفند یادت نرهههههههههههههههه
مامان کیان کوچولو
18 خرداد 92 15:33
عکسات چه خوشملن خاله .. قالبت چقدر قشنگه .. مبارکه عزیزم
بهاره مامان ونداد
18 خرداد 92 16:05
دوست خوبم ببخشید نتونستم این چند وقته بیام پیشت اول تولد دو قلو ها مبارک دوم چه جالب که تا حالا براشون اسم نزاشته بودند سوم جیگر متین رو با اون عکس که داره تو استخر اواز میخونه کلی خندید چهارم مرسی بابت دعوتت به مسابقه
خاله نرگس
18 خرداد 92 16:22
ماشاله هزار ماشاله. اسفند یادت نره. خیلی خوش تیپی شما. هدیه هات مبارک. واااااااااااای اونجا که داری با تلفن حرف می زنی انگار داری یه معامله مهم انجام می دی. یه عالمه می بوسمت عزیزم
مرجان مامان آران
18 خرداد 92 16:40
اخي هزار ماشالاااااااا خيلي خوردني و شيطون شدهههه خوشگل پسر ناز
مامان بنيتا
18 خرداد 92 17:38
خيلي زيبا بود چه عكساي نازي دست بابا حاجي ومامان ليلا مهربون هم درد نكنه كادوهاي خوشگلتم مباركت باشه عزيزم
زهرامامانه ایلیا جون
18 خرداد 92 17:46
ممنونم بهم سر زدی عزیزم
مامانی کسرا
18 خرداد 92 17:54
ماشالله چه بامزه و جدی همه کار رو انجام میده نگران پرت کردنش نباش از سرش میره فقط چیزی بهش نگو همه بچه ها تو این سن پرت میکنن
مطهره
18 خرداد 92 18:33
مرسی شعرت خیلی قشنگ بود شرمندم کردین با تبادل لینک موافقین خبرم کنید
مهسا مامی لیانا
19 خرداد 92 0:13
الهی فدات شم عزیزم ماشالله چقدر بزرگ شدی
شیطون بلا همیشه لبت خندون باشه


مهسا جان لطفا تلگرافی که بهت زدم بخون من نمیتونم به وبت وارد بشم دلیلش فک کنم قالب وبلاگت هست اگه عوضش کنی ممنون میشم
نرگس مامان باران قلنبه
19 خرداد 92 1:20
سلام سمانه جون ببخشید که نتوستم بهت سر بزنم خودت بهتر میدونی بچه هامون همسنن و الان چارچشمی باید مواظبشون باشیم باران که این روزا خیلی کم میخوابه و وقتی شبا میخوابه من زودتر از اون خوابم میبره ورو همین حساب زمانی که وقت آزاد پیدا کنم وبلاگش آپ میکنم ماشالا متین جونم حسابی بزرگ شده ایشالا همیشه از ته دلش بخندهخیلی بامزه پستونک میخوره
مامان ستیانفس
19 خرداد 92 15:09
FARIBA
20 خرداد 92 1:19
خدا حفظش کنه برات.ایشالا دوماد بشه دوقلوهاتون هم اسمهای خیلی قشنگی دارن.ایشالا نامدار باشن
مامان شایان
21 خرداد 92 12:16



مرسی ..
پرهام ومامانش
21 خرداد 92 21:38
روز بروز شیرینتر میشیییییییییییی


مرســـــــــــــی دوستم ...
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
24 خرداد 92 0:06


ای جونممممممممممممممم

چه خوشگل مینویسی واسه پسرت عزیزم

ماشالا ...

چه لباس هندونه ایش خوشگله آدم دوست داره بخوره ...

این مطلب رو چند روز پیش خونده بودم و الان کامنتشو گذاشتم. ببخشید


ممنونم لطف داری دوستم هرچیزه به ذهنم میاد مینویسم خوشحالم که خوشت اومده
آره هندونه کوچولووو خودمه
مرسی عزیزم که همیشه واسم کامنت میذاری