این روزهامون...
بخاطر همه ی آرامشی که ازتو دارم خدا رو شکر میکنم
وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند من را لایق آن دونست و
هدیه من به تو نازنین قلب عاشقی است که فقط برای تو میتپد
عشق تو برايم زيباتر از هر زيبايي و با شكوهتر از هر منظره اي هست... تو دنياي ناشناخته اي هستي كه فقط من آنرا كشف كرده ام... به ميزان همه ستايشگران مي ستايمت... به اندازه همه دنيا دوستت دارم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تكه قسمت كنندهر تكه آن با صداي بلند فرياد خواهم زد...
٢٦/٩/٩٢
عزیز دلم این روزها خیلی از ساعات روز مشغول بازی با وسایل بازیت هستی هنوز ماشین و توپ رو بیشتر از همه دوس داری ماشین هات رو به ردیف می چینی پشت سرهم و بخوبی تشخیص میدی ازماشین های بزرگتر می چینی تا کوچیک ترها توپ هات وحیوان های پلاستیکی ت روهم همینطور ردیفشون میکنی بعدهم میای صدای من وبابا میکنی میگی نگاه ماهم واست دست میزنیم میگیم آفرین وتو هم باصدای بلند واسمون میخندی واین بازی ها رو خودت یادگرفتی ماانجام ندادیم که تو یادبگیری واسه اولین بار که دیدم خیلی تعجب کردم که چقدر با وسواس حوصله ردیف شون میکنی مثل قطار دوتاعکس بالای هم مربوط به دو روز متفاوت بود که تو مشغول بازی هستی منم عکس گرفتم
(مامان و بابام به من میگن تا موقعی که گواهینامه نگرفتم رانندگی نکنم )
گفته بودم این روزها شدی راننده کوچولوی ما فرمان بادوتا دستت میگیری نمیذاری بابا به فرمان دست بزنه جیغ میکشی که فقط خودم باید رانندگی کنم چراغ ماشین خاموش و روشن میکنی دنده عوض میکنی کوچولوترکه بودی بابا حاجی میذاشتت توی بغلش پشت فرمان وتو علاقمند شدی به رانندگی ازهمون زمان تا حالا اگه هم نذاریمت پشت فرمان انقدرگریه میکنی توی این عکس هم پشت چراغ قرمز هستیم چند دقیقه ی گذاشتیمت پشت فرمان تا آروم بگیری بعد هم تا دوربین دست من دیدی پریدی تو بغلم ازم گرفتی تندتند عکس میگرفتی اصلا نمیتونم دوربینم دربیارم تا ازت عکس بگیرم چون سریع ازم میگیری اینروزها به سختی ازت عکس میگیرم لنز دوربین مون زدی خراب کردی که بابا تونست تعمیرش کنه ولی مثل قبل دیگه عکس نمیگیره
(منم خودم آماده کردم که هرچه زودتر امتحان بدم تا بتونم گواهینامه م بگیرم)
این عکس هم عینک و کتاب رانندگی مادر لیلا برداشتی کتاب ورق میزدی منم ازت عکس گرفتم تعجبم چطور توی کمد پیداش کردی و برداشته بودی که من رسیدم خودکار ومداد که نگو تا ببینی برمیداری روی دیوار میکشی چندین اثر ازخودت روی دیوارهای اتاق مادر به جا گذاشتی...
متین کجا رفته توی کمدش داره قایم باشک با مامانش بازی میکنه
اینم بازی قایم باشک که روزانه با مامانی بازی میکنی خرس ت هم باخودت بردی توی کمد تاقایمش کنی یه دنیا بوسه واسه پسرنازم
راستی متین جونم امروز بابا حاجی داره میره کربلا انشالا بسلامتی سفربی خطری داشته باشه به تو قول داده کلی سوغاتی میخواد واست بیاره آخه خیلی دوست داره وبه وبلاگت هم همیشه سر میزنه
پست بعدی هم که میخوام واست بذارم از روز تولدت هست که تا چند روز دیگه آپ میکنم