آخرین چهارشنبه سال 92(چهارشنبه سوری)
متین عزیزم!
حدود 359 روز از سال 92را با هم طی کردیم، با هم خندیدیم، با هم گریستیم، با هم بیخوابی کشیدیم، و با هم همراه و هم قدم بودیم... از سختی هایش برایت نمیگویم تا مبادا ناله کرده باشم ولی همینقدر بدان که سخت تر از هرکاری در این عالم بود و صادقانه باید اعتراف کنم که شیرینی اش را زبان قاصر من نمیتواند به خوبی بیان کند که وصف ناپذیر است... اکنون آرام آرام بوی نوروز و عید و ماهی قرمز میاید، از روزی که یک ماهی کوچک به خانه مان آمدند دوباره تشویش تحویل سال نو هر از گاهی به وجودم رخنه میکند...
دیشب چهارشنبه سوری بود من و تو بابا امین رفتیم دروازه قران وبلوارچمران یک بالن آرزو به نیت تو روشن کردیم انقدر توی اسمون بالا رفت که شد مثل یک نقطه
چهارشنبه سوری بی خطر وامن پشت سر گذاشتیم امیدوارم هر سال این روز روز به همین منوال پشت سر بگذاری
"زردی من از تو.... سرخی تو از من"
اول رفتیم بلوار چمران
بابا امین که کودک درونش فعال شده با پسرکوچولوش همبازی شده
بعد از چمران رفتیم دروازه قرآن که خیلی خوش گذشت
وبعد از اون هم شام خوشمزه ی رو در هتل هما خوردیم
این هم از چهارشنبه سوری ما در تاریخ(سه شنبه ٢٧/١٢/٩٢ )