متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

از پوشک گرفتن و دوسال 5 ماهگیِ ...

1393/2/12 18:02
نویسنده : مامان سمانه
290 بازدید
اشتراک گذاری

  در بنفشه زار چشم تو
  من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
  من به بهترین بهار ها رسیده ام
  ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من
  لحظه های هستی من از تو پر شده ست.......

 

 دیگه شبها با پوشک دوست نداشتی بخوابی از خواب بیدار میشدی وگریه میکردی تا پوشکت باز کنم به همین دلیل منم متوجه شدم مستقل شدی و دیگه بزرگ شدی از پوشک کردن خوشت نمیاد منم توی ذهنم از خیلی وقت پیش تصمیم داشتم از پوشک بگیرمت که اینکارو قبل از فصل تابستون که هوا گرم میشه یعنی در تاریخ 27 فروردین از پوشک گرفتمت و تو خیلی باهام همکاری کردی ...

و من این روزها بیشتر از همیشه خدا را شاکرم که تو درجلوی چشمانم صحیح و سالم بازی میکنی و این بزرگترین نعمت دنیاست
خدایا شکــــــــــــــــــرت نه یک بار که هزاران بار...

ای قبله گاه عشق من...

ای نازنین ترینم...

بی توزیستن برای من ممکن نیست...

کاش میتوانستم ازچشمهای توسیراب شوم...

ای خورشید سرزمین عاشقی من...

دلبندم

دوستت دارم برای همیشه.

93/2/12

روشنی بخش شبهای تاریکمان بی نهایت دوستت دارم

 

چند روزی است که صبح ها که از خواب بیدار میشی حال و هوای بهار سر مستت کرده است و برای به نظاره نشستن شکوفه های زیبای بهاری تمام تلاشت را به کار گرفته ای از روی مبل بالا میری کنار پنجره میشینی و بیرون تماشا می کنی و از من سراغ بابا امین میگیری وقتی بابا رو نمیبینی بهم میگی بابا نیست کار (یعنی بابا رفته سرکار) هر ساعتی که بابا از سرکار میاد بهت میگم تو هم چنان شادمانه و با سرعت خودت به کنار پنجره می رسونی و بابا رو میبینی دستت تکان میدی و چندین مرتبه بابا رو صدا میکنی و بهمون می فهمونی که توهم علاقه زیادی به ما داری

هندوانه - سیب زمینی سرخ کرده - خورشت مرغ - ماکارونی-ذرت مکزیکی بیشتر از هر غذای دوست داری

پاستیل - آدامس- دلستر - نوشابه -لواشک از تنقلاتی هست که علاقه زیادی داری وجدیدا هر وقت میریم خرید دست منو میگیری مسیرمون عوض میکنی سمت سوپری وقتی هم میریم آدامس برمیداری تا بخرم واست

وقتی بخوام به یک کاری تشویقت کنم باید بهت پیشنهاد بدم که میبرمت پارک یا آدامس بهت میدم تا تو اون کارانجام بدی

وقتی کسی اذیتت میکنه میگی کمربند دارم چاقو دارم نداریا ولی انقدر قیافه ی جدی به خودت میگیری که طرف باورش میشه نمیدونم از کی و کجا یاد گرفتی 

و موقع خواب که میشه دستت میندازی گردنم تا خوابت ببره و در این لحظه من تمام نگرانیهای عالم را فراموش میکنم

بابا امین هر شب بعد از این که از سرکار میاد با تو کلی بازی میکنه مثل توپ بازی وتو خیلی دقیق شوت میکنی از اسباب بازی های مورد علاقه ت هم ماشین  وتوپ هست که البته با چوب طی اینطوری داغونشون میکنی 

و بعضی اوقات هم اینطوری با کمربند بابا امین میزنی میدوی دنبالش 

و تا این سن که دوسال و 5 ماهت هست خیلی از وسایل هات و اسباب بازیهات میشکنی و من که بایدبدانم شکستن هم ممکن است دلپذیر باشد، چون صدای شکستنش به خاطرم آورد که پسرکم انرژی و توانایی هایش روز افزون است...

عزیزترینم! امروز شکستی چیزی را که باید می شکست و من از آن با خاطره ای شیرین یاد خواهم کرد...

فدای یک تار مویت دلبرکم...

 

روزهایت شاد شاد و شبهایت سراسر امید و آرزو باد... متین من عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیرعطا
15 اردیبهشت 93 16:48
پسملی شیرین.
مامان امیرعطا
15 اردیبهشت 93 16:49
عزیزم مبارک باشه دیگه حسابی آقا شدی هاااا
مامان ستیانفس
19 اردیبهشت 93 9:52
آفرین به این پسرناز که با مامانی همکاری کرده مبالکه مبالکه