متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

آخرین پست سال 93

سلام فرشته كوچك زندگيم اين عيدي رو كه پيش رو داريم چهارمین عيدي است كه درهاي بهشت به روي من باز شد و خدا زيباترين فرشته خودش را همراه من كرد اين چهارمین عيدي است كه با تو كنار هفت سين آرزوهايمان مي نشينيم اين چهارمین عيدي است كه من و تو با هميم بازي ميكنيم گاه با هم  جيغ ميكشيم و ميخنديم گاه با هم ميرقصيم و تو چه تلاشي ميكني كه حركات مرا تقليد كني!!!!!!!! گاه از هم خشمگين ميشويم فرياد ميكشيم و بعد دوباره در آغوش هميم، نق ميزنيم يكي در ميان!!!!! گاه چنان بلبل زباني ميكني كه به سختي جلوي خودم را ميگيرم كه قورتت ندهم!!!!!! روان صحبت ميكني خدارو شكر ،حاضر جواب هم هستي و هر آنچه را كه من به تو بگويم عينش را به خودم پس ميدهي !!   ...
28 اسفند 1393

4 شنبه سوری

« زردی من از تو، سرخی تو از من»    آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به ما بدهد. سوختن غم های همه عزیزانمون در آتش چهارشنبه سوری آرزوی ماهست. دلاشون شاد باشه و لباشون خندون امروز هوای شیراز بارندگی بود و ما امروز رو در منزل  بابا حاجی به همراه خانواده خاله مریم و مادر باباحاجی جشن گرفتیم یک بالون ارزو برات خریده بودیم که نتونستیم بخاطر بارندگی هوا کنیم باباحاجی مهربون که همیشه به فکرت هست  هم کلی فشفشه و ترقه بی خطرکبریتی برات خریده بود توهم کلا  فندک به دست بودی البته سرگرم بازی...
26 اسفند 1393

روزهای پایانی سال 93

                                   باز هم نزدیک عید هست.... نمید ونم نسبتی به سن و سال و گذر سال هست یا نه و جدیدا اینطور شده ؟؟؟؟؟  بازهم به همین سرعت یه ماه دیگه هم گذشت اسفند آخرین برگ دفتر 93 اومد و خیلی زودتر از اونچه که فکر کنیم شمارش معکوسش شروع شد بچه که بودیم اووووووووووو چقدر باید میگذشت تا عید به همراه تموم بوهای خوبش برسه...  و همیشه وقتی وارد اسفند میشیم زمان شتاب بیشتری میگیره ..تا تکون خوردیم شده امروز  21 اسفند ...چند ر...
21 اسفند 1393

عمارت شاپوری وسپندار مذگان

این روزای زیبا که کنار پسریم میگذره چقدر پر معناست دوست دارم هر لحظه اش رو ثبت کنم یه وقتی یه جایی یادم نره . همه اتفاقات شیرین که تو برام رقم میزنی خیلی خوب یادم میمونه   مهربونیات، بازیهای کودکانه ات ،خنده های شادمانه ات، شیبطنتهای زیرکانه ات و بی انتهات،همه و همه دلیل نفس کشیدنم ، بودنم و حس زندگی کردنم هستند ، پس همیشه باش عزیزترینم و بذار در هوای بودنت نفس بکشم و زندگی کنم بهترینم. جمعه 11/24 من و پسرم در عمارت شاپوری نمیذاشتی ازت عکس بگیرم با  آب دستت میشستی مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگان هر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم دوستت دارم … عشق من 11/29 ...
28 بهمن 1393

ولنتاین و شکوفه ها

شکوفه های بادوم مهارلو ۲۲ بهمن ماه خیلی تکرار میکنی که بزرگ شدی میخوای پلیس باشی و تفنگ ت از خودت جدا نمیکنی   شکلات و آبنبات قلبی که بابا حاجی در روز ولنتاین برات خرید 25 بهمن روز ولنتاین هدیه های من و بابا امین به جوانه عشقمون   هیچ چیز تو را ناراحت نکند  فقط شادی ها تو را احاطه کند  هر لحظه لطف خدا با تو باشد  اینها آرزوهایم برای تو در روز عشق است ...
26 بهمن 1393