برگشت بابا حاجی از کربلا
در تاریخ ٥/9/92 بابا حاجی از کربلا بسلامتی برگشت وما بی نهایت خوشحال شدیم و سوغاتی تو از این سفر یک تبلت بود که حسابی خوشت اومده کلی بازی میکنی موقعی که بابا حاجی دیدی صداش میکردی میگفتی که بغلت کنه عزیزم که دلت تنگ شده بود شب برگشت بابا حاجی خونه خیلی شلوغ بود ولی تو نمیدونم چرا رو میگرفتی اول مهمونی از من جدا نمیشدی تا این که یخ ت باز شد و قاطی بچه ها شدی آناهیتا و بنیتا هم اومدن ولی خیلی زود رفتن آخه خوشکلای خاله از سر وصدا خوششون نمیاد چنان گریه ی راه انداختن که خاله میترا مجبور شد برگرده خونشون توی ذهنم یک دنیا واست حرف دارم . . . ولی توی دلم یک جمله بیشتر نیست : “ دوستــت دارمـــ ...