حکایت این روزهای ما
متین من آنچنان به زندگی ام رنگ و بوی دلنشینی بخشیده ای که به خاطر نمیاورم زمانی که تو را نداشتم لذت های دنیایم چه بوده است؟؟؟ خداوندا چگونه شاکر باشم نعمتی را که از به خاطر آوردن تک تک لحظاتش اشک در چشمانم حلقه میبندد! لحظات شیرین و تکرار نشدنی شیطنت های پسر عزیزم که گهگاه صبرم را نیز بر هم میریزد! لحظات به خواب رفتنش که آنقدر خودش را در آغوشم جابجا میکند و آنقدر پوست لطیف بی همتایش نوازشگر دستهای خسته ام میشود که گاه من زودتر از او به خواب میروم! لحظات خاطره انگیز و پر لذتی که صدای دلنشین قهقه های کودکانه اش تمام فضای خانه را پر میکند و هر چقدر خسته باشیم لبخند بی مقدمه ...