متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

بازیگوشی هاوخرابکاری های متین (سری 2)

پسرنازنینم...    فرشته مهربونم ... سلامتیت رو شکر نازنین مادر...این روزها خیلی بازیگوش شدی طوری که اگه واسه چند دقیقه ازت غافل شم یک دسته گل آب میدی پسر یکی یدونه من این هفته آمار شکستنی هات زیاد شده چند مدت پیش یک پست واست گذاشتم درمورد بعضی چیزهای که زدی شکستی ولی فکرنمیکنم به یک یا دو پست ختم بشه واین داستان همچنان ادامه داره.... مامانی هم کمی ناخوش احوالم اخه حالا که تو سرماخوردگیت بهتر شده من سرماخوردم به محض بهبودی بیشتر به وبلاگت سر میزنم بریم ادامه مطلب:     روز جمعه همین هفته 3/3/92 داشتی با توپ بازی می کردی که یک صدای بلند شنیدم من مشغول ظرف شستن بودم بابا ا...
7 خرداد 1392

متین در یکسال وچهار ماهگی

متین من این عکسها مربوط به ١١ عید سال ٩٢ هست که من فایل عکسهارو نداشتم که بریزم روی وبلاگت و امروز از آتلیه گرفتم ببین: متین من سر سفره ی هفت سین اون زمان یعنی در یکسال و چهار ماهگی نمیتونستی به طور مستقل راه بری و چند قدمی برمیداشتی میخوردی زمین واین عکس اوایل راه رفتنت راستی عزیزم اون روز اصلا همکاری نکردی واسه بیشترعکس گرفتن  ولی   این هفته هم دوباره واست وقت آتلیه گرفتم هوراااااااااااا بازم عکس جدید داریم ...     ...
4 خرداد 1392

روز پـــدر و مرد مبارک

  همسر عزیزم،امین جان    از وقتی شریک زندگی ام شده ای، هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارم،وجود نازنینت بهترین تکیه گاه و مهربانیهایت بزرگترین دلیل برای زنده بودن من است.مرد زندگی ام به اندازه تمام لحظه های زیستنت دوستت دارم.   عزیزم همیشه عشق من هستی و خواهی بود.   توی این روز عزیز ، توی این لحظه های قشنگ   زیباترین کلمه ای که میشه گفت  ” دوستت دارم “   روزت مبارکـــــــــــــــ   ...
4 خرداد 1392

اخم کردن متین

سلام مامان من خوبی پسرم امیدوارم روزی که داری این وبلاگتو میخونی واین پست روبرای اولین بارمیخونی دلت شاد باشه و لبات خندون اون موقع هست که منم خوشحال ترین مامان روی زمینم متین موقعی که خیلی کوچولو بودی بعدازبیمارستان که مرخص شدی روز5 بودکه منو خاله میترانشسته بودیم توهم بیداربودی یک خنده ازته دلت کردی ماتعجب کرده بودیم آخه شنیده بودیم نوزاد درخواب میخنده ولی خنده تو شبیه قهقهه بود کلا خیلی خوشرو بودی وهستی ولی عزیزترازجانم یک ماه ی میشه که اخم کردن بلد شدی بذاربهت بگم اغلب چه موقع های اخم میکنی مثلا یک نفرکه اصلا ندیدی یا یک مدت شده که ندیدیش موقع های که یک کارخطرناک میکنی من بهت میگم متین این کار خطرناکه جیزه تو...
30 ارديبهشت 1392

مرواریدهای متین

متین مامانی میدونی چندتا دندون باهم دراوردی بمیرم من کلافه شدی ودرد کشیدی کاش من به جای تو درد میکشیدم میدونم خیلی این سری اذیت شدی اخه ٤تادندونات باهم دراومده تازه لثه ات هنوزمتورم وسفته دست که میکشم رو لثه ات احساس میکنم بازهم میخوای دندون در بیاری قبل از عید اسفندماه که مریض شدی تب داشتی واسهال گرفته بودی به خاطرهمین دندونات بود که باهام در میومدن توهم که نمیذاری من دهنت بازکنم ببینم چه خبره ولی چندتا عکس بلاخره گرفتم دیگه بهتراز این نمیشد اخه اصلا نمیذاری الان که این پست می نویسم دقیقا اسال و٤ ماه و١٠ روزت هست که ١٦ مروارید قشنگ داری مبارکت باشه نفس مامان الهی قربونت بشم خودم  خودم خودم ...
30 ارديبهشت 1392

باغ جهان نما

متین من توهمه دنیای منی همه آرزوهای منی   امروز خیلی سرماخوردگیت بهتر از دیروز بود و من تصمیم گرفتم ببرمت بیرون  تا بازی کنی  کمی حال و احوال مون بهتر بشه ؛خاله نجمه وریحانه اومدن خونمون وباهمدیگه رفتیم باغ جهان نما تو اولین باری بود که اونجامیرفتی خیلی خوب بود بعد از این چند روز کسل آور کلی تو بازی کردی وخوشحالم که بهت خوش گذشت وقتی رفتیم باغ جهان نما به خاله مریم هم زنگ زدیم اونم با الهه وحسین اومدن و دورهم خیلی خوب بود شب هم شام رفتیم رستوران سنتی هفت خوان و تو هم خیلی پسرخوب ومودبی بودی مامان اصلا اذیت نشد کلی باموسیقی اونجا رقصیدی طوری که همه واست دست میزدن به من میگف...
30 ارديبهشت 1392

قشنگترین روز زندگی من

سلام متین جان توی این پست میخوام از روز زایمانم واست بگم نمیدونم چرا امشب که میخواستم تو روبخوابونم رفتم توی فکر روز بدنیا اومدنت وتوی ذهنم مروری کردم اون روز واقعا فراموش نشدنی وخاطره انگیز ترین روز واسم بود ... نهم هر ماه چه بی همتا روزیست برای من بی همتا و بی مانند برای من من که تو رااز جانم  بیشتر دوست  میدارم ... تار و پود ذهنم عجین شد با این روز خجسته از روزی که قلبم با حس بودنت آشنا شد ... حقا که پرو بالم بخشیدی با آمدنت... اکنون متینم فرشته ی کوچولوی آرزوهایم بدانکه وجود من لبریز  شوق بودن توست ♥♡♥ متین من روز 7/9/90 همونطورکه دکتر قاسم خانی ازم خو...
28 ارديبهشت 1392

دوباره سرماخوردگی...

متین همه زندگیم... فرشته زمینی من .پاره تن مامان الان ٣ روز سرماخوردی ومامان نصفه عمرشده ... خیلی حالت بد هست  چشمات عفونت کرده و آب ریزش بینی شدید داری فدات شم من که این روزها رو نبینم مامانی بردمت دکتر چندتا دارو بهت داده مرتب بهت میدم وقتی از چشمات عفونت میاد و خیلی زیاد آب ازچشمات میاد خیلی حالم خراب میشه و کلی غصه دارمیشم نمیذاری که قطره بریزم توی چشمات با کلی تلاش میریزم ٣ شبه که اصلا خواب نداری تا ٤-٥ صبح بیداری وخیلی ناله میکنی از درد وگریه میکنی دیشب خودم هم باهات گریه میکردم اخه نمیتونم ببینم پسرم داره درد میکشه کاش همه ی درد هات مال من بود دیشب نمیتونستی بخوابی بینیت گرفته بود منم با اسپری بینی تونستم بی...
28 ارديبهشت 1392

تولد مادرلیلا

  سلام عشق من ما روز سه شنبه اول رفتیم لونا پارک کلی بهمون خوش گذشت اول سوار چرخ وفلک شدیم من وتو بابای خیلی دوس داشتی روی در اهنی چرخ وفلک یک زنجیر بود که به وسیله اون در قفل میشد که توازاول تا اخرش زنجیر ول نکردی توی دستت گرفته بودیش بعد سوار ماشین و قطار شدی و قلعه بادی قلعه بادی مخصوص بانوان هم داشت که من 20 دقیقه ی رفتیم به منم خیلی خوش گذشت نذاشتن توروباخودم ببرم تو موندی پیش بابای واونم واست چیپس فنری با پاپ کورن واست خریده بود مشغول خوردن بودین بعد از اون رفتیم به مناسبت   تولد مادر لیلاسه شنبه 92/2/24  خونشون همه خاله هات اونجا بودن توهم با بچه ها کلی بدو بدو کردی منم درست نتون...
25 ارديبهشت 1392